باز هوای دل من را نم باران زده
تیر خلاص تو به این پیکر بی جان زده
نکند که دوباره غمت سر برسد
عمر گذر میکند و خاطره میسازد
عشق سوار است و به هر ثانیه میتازد
نکند که جوانی به آخر برسد
فریاد که طی شد شب و روزم به تمنای تو
داد که بی پاسخ و گنگ ست معمای تو
داد از امروز منو وای به فردای تو که بفهمی دم مارا
چشمان تو در یاد تو دل میبرد
تخلی شیرین ز فرهاد دل میبرد
عشق در این قامت و افرا دل میبرد
مهربان باش ای عزیزم
از دور نگاهت کنمو دور بمانم
در حسرت یک روزنه ی نور بمانم
عاشق شدم چشم بدوزم به جمالت
کم لطفی عشق است اگر کور بمانم
فریاد که طی شد شب و روزم به تمنای تو
داد که بی پاسخ و گنگ ست معمای تو
داد از امروز منو وای به فردای تو که بفهمی دم مارا
چشمان تو در یاد تو دل میبرد
تخلی شیرین ز فرهاد دل میبرد
عشق در این قامت و افرا دل میبرد
مهربان باش ای عزیزم