ژاندارک کیست؟ (سرگذشت دوشیزه اورلئان)
ژاندارک کیست؟ بررسی زندگی شخصی او
در این محتوا میخواهیم بررسی نماییم و ببینیم ژاندارک کیست؟ در تاریخ ششم ژانویه سال ۱۴۱۲ میلادی مطابق با شب عید اِپیفانی (عید تجلی مسیح)، ژاندارک در روستای دونرِمی، واقع در مرز شرقی فرانسه و در مجاورت منطقه تاریخی لورن، در خانوادهای به نام دارک متولد شد. این روستا در نزدیکی دره موز واقع بود و در آن زمان، قسمتی از قلمروی دوکِ بار را تشکیل میداد.
زندگی ژاندارک
پدر ژاک، یک کشاورز و مسئول جمعآوری مالیات در دهکده دومرمی و همسرش ایزابل زنی دیندار و پاکدامن بود. خانواده دارک از قشر متوسط جامعه بودند و ژان پنجمین و آخرین فرزند خانواده بود. سه برادر و خواهر بزرگترش به ترتیب ژاکمَن، کاترین، پیر نام داشتند.
پدر ژان، ژاک، نمیخواست که فرزندانش در آینده در کارهای اقتصادی فعالیت کنند و اجازه نمیداد تا به مدرسه بروند و بخوانند و بنویسند. بااینحال، ژان به کمک مادرش بعضی از دعاهای کتاب مقدس را حفظ کرد.
در آن زمان، شمال فرانسه توسط انگلیسیها اشغال شده بود و در جنوب، ولیعهد فرانسه (دوفن) که بعدها به نام شارل هفتم تاجگذاری کرد، حکومت میکرد.
قرارداد تروآ در سال ۱۴۲۰ بین هنری پنجم و شارل ششم، پادشاه فرانسه، منعقد شده بود. طبق این قرارداد، هنری پنجم با کاترین دو والوآ، دختر پادشاه فرانسه، ازدواج کرد تا شاهزاده خانم جوان، پس از مرگ وی، حکومت پدرش را به دست بیاورد و اتحاد دو پادشاهی را تضمین کند. این قرارداد با مخالفت نجیب زادگان فرانسوی همراه بود؛ چراکه دوفن، بهعنوان ولیعهد فرانسه شناخته نمیشد.
ژان، دختری باایمان عمیق، پاکدامن، راستگو، و مهربان بود که توسط اهالی دهکده محبوبیت فراوانی داشت. او با موهای تیره و قدمت متوسط بود و چهرهای مهربان و صدایی زیبا داشت.
کمک به ولیعهد
در یک روز تابستانی سال ۱۴۲۴، وقتی ژان تنها در باغ پدرش قدم میزد، چشمانش به یک نور خیرهکننده در سمت راست خود، کنار درختی قدیمی، معطوف شد.
او صدایی ملایم و مهربان شنید که با وی حرف میزد و خودش را معرفی کرد که باید به کمک ولیعهد بروید و با او فرانسه را نجات دهید.
این صدا، صدای قدیس میشل بود. ژان به مدت ۴ سال با هیچکس درباره این نداهای آسمانی حرفی نزد. سرانجام در سال ۱۴۲۸، برای اولینبار این اتفاق را برای یکی از اعضای خانوادهاش بازگو کرد تا بتواند به کمک وی، به شهر وُکولور برود و از فرمانده آن شهر اجازه بگیرد که به مقر ولیعهد در کاخ شینون برود.
ژان از اوایل دوران جوانیاش، خواستار خدمت در ارتش ولیعهد بود، اما این امر تأیید نشد. یک سال بعد، به او اجازه داده شد که به کاخ شینون برود و با ولیعهد ملاقات کند.
او با لباس مردانه (ژاندارک تا آخر عمر از لباس مردانه استفاده کرد) بهسوی شینون سفر کرد و با پیدا کردن شارل که در میان درباریان مخفی بود، به او ماهیت مأموریتش را توضیح داد.
پس از بازجویی ژان توسط کلیسا، شارل با نقشههای او در مورد آزادی اورلئان موافقت کرد، زیرا در آن زمان این شهر تحت محاصره انگلیسیها قرار داشت. دو برادر ژان، همچنان همراه او در نبردها بودند.
اقامت در اورلئان
در تاریخ ۲۹ آوریل ۱۴۲۹، ژان به اورلئان وارد شد و مورد استقبال گسترده مردم شهر قرار گرفت. او به خانه ژاک بوشه، خزانهدار دوک اورلئان، رفت تا در آنجا اقامت کند.
شامی آماده شده بود، اما ژان تنها چند تکه نان خورد و بدون انتظار برای آماده کردن اتاق خودش، در اتاق شارلوت، دختر نهساله خزانهدار، به خواب رفت.
او با شجاعت و اعتمادبهنفس خود، توانست ارتش فرانسه را به خود جلب کند و محاصره انگلیسیها را در اورلئان در تاریخ ۸ مه ۱۴۲۹ شکست دهد.
بعد از پیروزیهای دیگر در برابر انگلیسیها، شارل هفتم را متقاعد کرد که به رنس حمله کند. در ۱۷ ژوئیه ۱۴۲۹، شارل هفتم بهعنوان پادشاه فرانسه تاجگذاری شد.
مردم دهکده دومرمی و دهکده گرو Greux بهخاطر خدمات ژان معاف از پرداخت مالیات شدند. شارل هفتم لقب اشرافی دوک دولیس را به خانواده دارک اعطا کرد. این معافیت مالیاتی تا قرنها ادامه داشت.
حمله به پاریس
در گام بعدی، ژان تلاش کرد شارل هفتم را برای آزادی پاریس از دست سربازان دوک بورگونی متقاعد کند. در تاریخ ۸ سپتامبر ۱۴۲۹، ژان و همرزمانش حملهای به سمت پاریس شروع کردند، اما این حمله با شکست مواجه شد و شارل هفتم ارتش را منحل کرد.
حمله به کنپینی
ماه مه ۱۴۳۰، ژان با یک سپاه کوچک به شهر کنپینی حمله کرد؛ اما پس از درگیری با بورگینیونها، به دلیل عدم توانایی مقابله با تعداد بیشتر سربازان دوک بورگونی، مجبور به عقبنشینی شد.
فرمانده شهر، از ترس ورود سربازان بورگینیون به شهر، دروازههای شهر را بست. در نتیجه، ژان همراه با برادرش و محافظانش توسط بورگینیونها اسیر گرفته شدند.
زمان دوران اسارت، ژان دو بار سعی به فرار کرد، اما هر دو بار ناموفق بود (بهویژه در دومین تلاش با پریدن از ارتفاع بیستمتری). در نهایت، کنت لوکزامبورگ که سربازانش ژان را دستگیر کرده بودند، با وجود مخالفت شدید خانواده ژان، در ماه نوامبر ۱۴۳۰، ژان را با قیمت دههزار فرانک (مبلغ بسیار زیادی) به انگلیسیها فروخت.
خصوصیات ژاندارک
به گفته کسانی که در دادگاه اعادهحیثیت ژاندارک حضور داشتند، او دختری بسیار پرهیزکار و پاکدامن بود. ژان، به سربازانش توجه ویژهای به اجتناب از شرطبندی، فحاشی، حفظ مقدسات، جلوگیری از سرقت یا غارت مالهای دیگران، مصرف مشروبات الکلی و دوری از معاشرت با زنان بدرفتار را داشت.
او در برابر زنان بدرفتار در اردوگاه بسیار خشمگین میشد و تهدید میکرد که آنان را از اردوگاه بیرون کند. اما به سربازانی که عاشقانهشان را به اردوگاه میآوردند، اجازه میداد که با عشقشان ازدواج کنند، در غیر این صورت، آن زنان مجبور بودند اردوگاه را ترک کنند.
سربازان موظف بودند در مراسمهای توبه و عبادی شرکت کنند. ژان به آنها تکلیف میداد که با رعایت دستورات الهی و دوری از معاصی، خداوند به آنها در مواجهه با دشمنان کمک خواهد کرد.
او کمغذا بود و اغلب تنها به خوردن تعداد کمی نان محدود میشد؛ در برابر خستگی بسیار مقاومت میکرد. شبها نمیخوابید یا حداقل با زره بر تن میخوابید.
کمسخن بود و بادقت صحبت میکرد؛ از حضور در جمع سربازان عادی و کمرتبهتر خودداری میکرد و تمایل داشت با فرماندهان و نجیب زادگان یا در جمع روحانیون و کشیشانی که با لشکر همراهی میکردند، باشد.
شخصیتی بسیار جذاب و کاریزماتیک داشت و طرفداران بسیاری را بهشدت تحتتأثیر قرار میداد؛ برخی از همرزمانش حتی اظهار میکردند که تا زمانی که با او بودند، هیچ تمایلی به ارتکاب گناه نداشتند.
از جمله افرادی که بهشدت تحتتأثیر او قرار گرفت، اتییِن دو وینیول ملقب به لائیر بود. او که قبل از این به داشتن رفتار تندوتیز شناخته میشد، پس از آشنایی با ژاندارک، سعی کرد از دشنام دادن و سوگند خوردن به مقدسات خودداری کند. در زمان اسارت ژان، لائیر همراه با چند همرزم دیگر، تلاش کردند ژان را از اسارت نجات دهند، اما به نتیجه نرسیدند.
اتهام به ارتداد
در پی درخواست حکومت انگلیس، ژاندارک که از روحانیونی بود که مخالفان شارل هفتم و حامیان دوک بورگونی بودند، به تاریخ ۲۱ فوریه ۱۴۳۱ در دادگاهی در شهر روآن محاکمه شد.
او متهم به اصرار بر دریافت الهام از جانب قدیسین، استفاده از پوشش مردانه و همچنین تلاش برای فرار از زندان (پریدن از ارتفاع هجدهمتری) بود.
با اینکه هیچ اثبات قاطعی علیه ژاندارک وجود نداشت، تحت محاکمه زیر شعلههای سیاسی و مذهبی انگلیسیها قرار گرفت. بیلی که مسئول جمعآوری شواهد علیه ژاندارک بود، اعتراف کرد که هیچ چیزی درباره او ندیده و نشنیده که مایل به استفاده از آن در برابر خواهرش باشد. این امر باعث بروز خشم کوشون شد و وی بیلی را خائن خطاب کرد و از پرداخت دستمزدش امتناع کرد.
ژان لومِتر، معاون مفتش شمال فرانسه، در آغاز با محاکمه مخالفت کرد، اما تهدیدهای انگلیسیها وی را مجبور به حضور در دادگاه کرد. دیگری همپای ژان، راهب دومینیکن ایزانبار دولا پیر، نیز تحتفشار انگلیسیها بود که به دادگاه حضور یابد.
در دادگاه، ژان بارها خواست که محاکمهاش را برگزار کنند با پاپ یا شورای شهر بال، اما درخواستش رد شد. دختر دهقانزادهای که حتی آ و ب را هم تفکیک نمیکرد، بهتنهایی از خود دفاع میکرد. حافظة قوی و دفاعهای محکمش همه را به حیرت وامیداشت.
اعترافنامه ژاندارک
یکبار ژان را به اتاق شکنجه فراخواندند و وسایلی را که در آنجا بود به او نشان دادند. ژان، معتقد بود که هرچه اینجا از وی بخواهند، اعتراف میکند، اما بلافاصله پس از آزادی، توجیه کرد که اعترافاتش به دلیل ترس بوده و آنها اعتباری ندارند.
قاضیان با شنیدن این سخنان، دریافتند که شکنجه او بیفایده است و از این کار منصرف شدند؛ بنابراین، ژان هیچگاه شکنجه نشد. وضعیت ژان باعث شد که دوک بدفورد و همسرش، آن دو بورگونی، تا هر گونه بدرفتاری با وی را ممنوع کنند.
پس از محاکمه و اعلام ژان بهعنوان مجرم، او اعترافات خود را باطل کرد و امضایی روی اسناد گذاشت که نشان میداد او تنها بهخاطر ترس از آتش اعتراف کرده بود.
علاوه بر این، کلیسا به تعهدات خود عمل نکرده بود که باعث شد ژان نیز احساس کند موظف نیست که به خواستههای آنها گوش دهد.
اعدام ژاندارک
سه روز بعد از واگذاری اعترافاتش، به او گفته شد که باید خودش را برای اعدام آماده کند. خبر این موضوع باعث گریههای او شد و ژان گفت: افسوس که بدن پاک و سالم من که هرگز آلوده نشد، امروز باید بسوزد و به خاکستر تبدیل شود.
آن روز، هنگامی که اسقف پیر کوشون برای دیدار او آمد، ژان به او گفت: من به دست شما میمیرم. اسقف لادوُنو که خود را با ژان همدرد میدانست، تمامی آرزوهایش را به او گفت و خوشحال زندان را ترک کرد.
اما مارتن لادونو، یک راهب دومینیکن که از بیگناهی ژان مطمئن بود، توانایی دفاع برای او را نداشت. او نتوانست به ژان کمک کند و حتی اجازه داده نشد کسی به نفع او شهادت بدهد.
مرگ ژاندارک
در تاریخ سیام ماه می سال ۱۴۳۱، ساعت ۹ صبح، ژان که پیراهن بلند و کلاهکاغذی بر سر داشت، با یک ارابه به میدان ویومارشه (بازار کهنه) بردند.
پس از خواندن خطبهای برای محکومیت ژان، به او اجازه دادند تا صحبت کند. او از افرادی که به او بدی کرده بودند عفو خواست و از مردم درخواست کرد که برایش دعا کنند. سپس او را به اعدام گاه بردند و به چوبی که در میان هیزمها بود، بستند.
ژاندارک، هنگامی که آتش به او زده شد، گفت: نداهای من از طرف خداوند بود و هر چه کردم، طبق دستور الهی بود. او شش یا هشت بار نام عیسی را صدا زد، سپس هوشیاری خود را از دست داد و سرش را به سمت پایین افکند.
این آخرین سخنان او بود و بعضی از مردم گریستند، درحالیکه برخی دیگر برایش دعا کردند. ژاندارک در میان شعلههای آتش، سوخت و خاکسترش در رودخانه سن ریخته شد.
محکومیت ژاندارک پس از مرگ
بیست و دو سال بعد، پس از پایان نبرد کاستیون که جنگ صدساله میان فرانسه و انگلستان بود و چند سال از مرگ ژاندارک میگذشت، مادر و دو برادرش توانستند به اجرای یک دادگاه جدید توسط پاپ کالیکتوس سوم برسند.
این دادگاه، با شهادت ۱۱۵ نفر به بیگناهی و نیکوکاری ژان، محکومیت او را کاملاً نقض کرد و او را بهعنوان شهید اعلام کرد. در سال ۱۹۲۰، پاپ بندیکت پانزدهم، ژاندارک را در فهرست قدیسین قرار داد، اگرچه قبلاً در سال ۱۹۰۹ بهعنوان یک نیکوکار شناخته شده بود.
در سال ۲۰۰۲، پژوهشگری به نام نورمن بوتین در یک مقاله دلایل متعددی را ارائه کرد که نشان میداد ژان قبل از رسیدن آتش به او احتمالاً از شدت گرما فوت کرده بود یا حداقل هوشیاری خود را از دست داده بود. او همچنین احتمال مرگ ژاندارک به دلیل استنشاق دود را مطرح کرد.