زئوس کیست؟ (بررسی خدای خدایان یونان)
زئوس کیست؟ خصوصیات او + نحوه به دنیا آمدن و کودکی
آیا با فرمانروای فرمانرواها آشنایی دارید؟ آیا میدانید زئوس کیست؟ طبقه منابع معتبر، زئوس حاکم بادهای تند و بارانهای سودآور و نابودگر، است.
زئوس در ابتدا بهعنوان خدای نور و آسمان شناخته میشد، اما بهتدریج بهعنوان خدای خدایان ظاهر شد. هیچچیزی از نظر او پنهان نبود، هیچکس نمیتوانست بر علیه ارادهاش عمل کند، زیرا هر چیزی که او میخواست، عملی میشد. در واقع زئوس خدای روابط عاشقانه بود. در ادامه با او و داستانهایش آشنا میشوید.
معبد زئوس
بزرگترین معبد زئوس در شهر دودونه واقع در منطقه اپیروس است. معبد دیگر زئوس در قله کوه لیسه در آرکادی بود و سومین معبد زئوس در اولیمپیا بود، جایی که مجسمهای از زئوس نصب شده بود.
شخصیت زئوس در دوران باستان بهگونهای بود که تمامی ویژگیهای یک معبود را در خود جمع کرده بود. او قدرتی مطلق داشت و همه صفات الهی را در خود جمع کرده بود. در دوران بعدی، رومیها او را بهعنوان ژوپیتر پرستش میکردند. او بزرگترین معبود و حاکم تمام معبودها بود.
خصوصیات زئوس
اوست که خیرات، بدیها، سلامتیها، شادیها و غمها را به بشر میبخشد. او برای بدکاران کیفر تعیین میکند، اما بیشتر دوست دارد پاداش بدهد تا کیفر.
زئوس تلاش میکند بسیاری از بدیها و رنجها را از بشر دور نگه دارد و او مددجویان، ضعیفان و هر کسی که به سویش در خواست کمک کند، را حمایت میکند.
او به خانواده، ازدواج، دوستی، مهماننوازی، نظم اجتماعی و توجه به همدیگر اهمیت میدهد. زئوس بهعنوان یکی از اهم خدایان یونان شناخته شده است.
به دنیا آمدن و کودکی زئوس
کورونوس هر یک از فرزندانش را با نگرانی بلعید، زیرا از پیشگوییهایی که انجام شده بود، ترسیده بود که فرزندانش ممکن است جای او را بگیرند یا حتی با برادران بزرگترش، تیتانها، متحد شوند.
رئا، همسر کورونوس، در اندوه بیکران فرو رفته بود. او ناامیدانه از خود پرسید که چرا باید همه فرزندانش ناپدید شوند. وقتی که زمان فرود آمدن زئوس فرا رسید، او از والدین خود، کورونوس و گایا، خواست تا به او کمک کنند تا فرزندش را نجات دهند.
طبق توصیه آنها، به جزیره کرت رفت و در یک غار عمیق در جنگل اژوم، زئوس را به دنیا آورد. گایا همچنین فرزند را گرفت و از او مراقبت کرد.
در عوض، رئا یک سنگ بزرگ را به قنداق پیچید و بهجای نوزاد، آن را به کورونوس داد. کورونوس بهسرعت باور کرد و این سنگ را بجای نوزاد بلعید.
گایا فرزندش را به کوه ایدا برد و آن را به دست پریان آدراستیا و دختران ملیسئوس، شهریار کرت، سپرد. دو پری به شکل گرد ایزد نوباوه آمدند و نوزاد را در زیر بال خود گرفته و در گهوارهای نهادند.
آدراستیا برای سرگرم کردن نوزاد، توپی ساخته از حلقههای طلا به او داد؛ تا کورونوس صدای گریة بچه را نشنود، پیرامون گهواره رقصان و جنگجویانه عمل میکردند و با شمشیرهای چوبی بر سپر مفرغی میزدند. در این شرایط، زئوس از شر بیرحمی پدر خلاص شد و در جنگلهای ایدا بزرگ شد.
در برخی از افسانهها آمده که آمالتیا، همسر ملیسئوس، زئوس را تربیت میکرد و به او شیر میداد. دیگران او را پری میشناختند که تنها زئوس را در کودکی پرورش میداد و باور داشتند که زئوس از خوراکی که از بهشت آورده میشد، بهره میبرد.
انتقام زئوس از پدر
پیشگویی که زئوس روزی پدر خود را شکست خواهد داد، بهدرستی تحقق یافت. زئوس، در جوانی به فکر انتقام از پدرش بود. آپولودروس گفته بود که زئوس، به کمک متیس، دختر اقیانوس، پدرش، زئوس را شکست داد و او در منطقهای زیر زمین و دریا، به نام سترون، به زنجیر بسته شد.
هومر گفته است که کورونوس بهسوی زیرزمین فرستاده شد، تا در آرامش برای همیشگی زندگی کند یا در سرزمین دوردست تول در یک خواب اسرارآمیز غرق شود.
زئوس، برای نشان دادن پیروزی خود، سنگ عظیمی که کورونوس از کوهستان ایزدی پیتو به آن ضربه زده بود را در دامنة پارناس قرار داد.
شورش تیتانها
با پیروزی زئوس بر کورونوس، دورهای جدید در المپ آغاز شد. تیتانها به جز اقیانوس، به ایزدان جدید حسادت میکردند و تمایل داشتند قلمرویی که از دست داده بودند را بازیابی کنند.
یک جنگ وحشتناک در گرفت و تیتانها از مقرهای خود در کوه اتریس خارج شدند و نبردهای خشمآلودی در المپ آغاز شد. اما جنگ دهسالهای که آغاز شده بود، به هیچ نتیجهای نرسید.
زئوس به تارتاروس فرود آمد که کامپهی غولنگهبانش بود. او هکتونها و سیکلوپها را که در آنجا زندانی بودند، آزاد کرد و آنان را همپیمان خود ساخت.
سیکلوپها، آذرخش را به هکتونها بخشیدند و از سلاحهای شکستناپذیر خود به او دادند. آنان با استفاده از این سلاحهای غولآسا و پارهسنگهای بزرگ، به حملة قوی علیه تیتانها پرداختند.
زئوس وارد میدان جنگ شد و در ارتفاعات المپ تندر و آذرخشی بینظیر به وجود آورد. او تیری پس از تیر دیگر را پرتاب کرد، زمین خشکیده شد و بهشدت سوخت و جنگلهای گستردهای آتش گرفتند، رودخانهها و اقیانوسها به جوش آمدند و بادهای گرم و خشکی تیتانها را فرا گرفت. چهرههای آنها در دود و آتشی که آذرخش ایجاد کرده بود، میسوخت.
تیتانها بهرغم شجاعتشان، شکست خوردند و به زنجیرهایی در ژرفای زمین فرود آمدند، فاصله آنها اندازه فاصله آسمان تا زمین بود. زئوس فرمان داد و آنها در این تاریکی ناپذیر و دودی در ژرفترین لایههای زمین، بیشتر از هر کجا دیگری مدفون شدند.
داستانهای عاشقانه زئوس
زئوس، خدای خدایان، به هیچچیزی مثل زن و عشق علاقهمند نبود؛ بنابراین، داستانهای عاشقانهای به طور فراوان در زندگی او وجود داشت.
او چندین زن را بهعنوان همسر داشت، اما هر بار همه را به جز هرا جایگزین میکرد. هرا، زن اصلی او بود که در رومیایی به نام ژونو (ژونون) معروف بود.
این زن، شریک مشارکتی در مقام الهی زئوس بود. پیش از هرا، زئوس با چندین زن ازدواج کرده بود. اولین همسر او میتیس (عقل) بود که هرمس (هرمز)، شاعر بزرگ یونان، اطلاعات بیشتری از او نسبت به سایر الههها و انسانها داشت.
اما برخی از خدایان دیگر که به او حسادت میورزیدند، به زئوس گفتند که اگر این زن (میتیس) فرزندی داشته باشد، آن فرزند بهقدری عاقل خواهد بود که پدر را از تخت الهی به پایین خواهد کشاند.
ازدواج زئوس با تیمیس
زئوس با الههای دیگر به نام تیمیس که دختر اورانوس بود، ازدواج کرد. تیمیس الهه نظم و قانون در دنیای مادی و معنوی بود، اما او درایت کامل را نداشت. زئوس از تیمیس صاحب چند فرزند شد که به نامهای فصول، ثوانین، عدالت، صلح و آرامش شهرت داشتند.
پس از ازدواج زئوس با هرا، از او طلاق گرفت، اما تیمیس همچنان بهعنوان مشاور شخصی زئوس در کنار او بود. او همواره در المپ (المپوس) از سوی خدایان مورداحترام قرار داشت.
زن دیگری در زندگی زئوس وجود داشت که دختر یکی از تیتانهای گذشته بود. زئوس به طور متوالی و چندین بار با این زن رابطه داشت. زمانی که این زن باردار شد، دختر زیبایی به نام موزها به دنیا آورد.
رابطه زئوس با دمتر
یک زن دیگر در زندگی زئوس به نام دمتر، الههای بود که در شب عروسی به همسری با زئوس موافقت نکرد. این امر باعث خشم زئوس شد و او را بهزور وادار به انجام کارش کرد و از این ارتباط فرزندی به نام پرسفونه متولد شد که بهعنوان الهه ربعالنوع تاریکی و مرگ شناخته میشد.
همچنین اورینومه، یکی از ربعالنوعهای دیگر، به همسری با زئوس رسید و سه دختر زیبا به دنیا آورد که با نام جاذبههای سهگانه شناخته میشدند.
ازدواج زئوس با هرا
بعدازاین رویدادها، زئوس باید با هرا ازدواج کند که خواهرش و ملکهای از المپ بود. هرا و زئوس هر دو از پیوستة طبیعت (کورونوس) به دایهای سپرده شدند.
زمانی که شنید هرا از بقیه زیباتر است، به جزیره اوبه رفت و او را دید. زئوس خود را بهصورت زیبایی ظاهر کرد و با جلبتوجه هرا، او را به دام انداخت. اما هرا مقاومت کرد. زئوس به او وعدة زناشویی داد و مدتی بعد، با حضور ربالنوعهای اولمپ، مراسم ازدواج آنها برگزار شد.
عشق تتیس
یکی از زنانی که مدتها در برابر تقاضاها و وعدههای زئوس مقاومت کرد، تتیس بود. زئوس پانزده سال در عشق او آه کشید و هر بار با تلاش و دام انداختن حقههای جدیدی سعی در جذب او کرد، اما هیچکدام از این تلاشها جواب نداد.
در نهایت، زئوس حوصلهاش سر رفت و تصمیم گرفت با اجبار این زن سرکش و زیبا را به همسری خود درآورد. اما در آن لحظه، پرومته که از بندها رسته بود، رازی که از گذشته در دل داشت و فقط او از آن باخبر بود، به زئوس فاش کرد.
او به زئوس گفت که همبستری با تتیس پسری به دنیا خواهد آورد که زئوس را از تخت الهی پایین خواهد انداخت. زئوس ترسید و این زن را به حال خود رها کرد.
داستان استریا
یک شکار دیگر برای زئوس، استریا، پری زیبای جنگل بود که دختر کئوس و فبه بود. این پری، اولینبار درخواست زئوس را رد کرد، اما وقتی دید که او به نحوی دیگر برخوردار میکند، خود را به شکل یک صدف نشان داد و خودش را در دریای یونان فرو کرد. او در میان امواج به جزیرهای متحرک تبدیل شد که یونانیان آن را با نام دلوس شناختند.
مایا معشوقه زئوس
یک معشوقه دیگر زئوس به نام مایا، دختر اطلس، الههای از ربالنوع محافظان زمین، برای زئوس عاشقی دلنشین پیدا کرد. او به دلیل حسادت هرا و عصبانیتش، از المپ به آرکادیا رفت و در کوههای سیلن، پناه برد و در آنجا به طور محرمانه با زئوس رابطه داشت.
این عشق منجر به تولد هرمس (عطارد) شد که بهعنوان پیامبر خدایان شناخته میشد. همچنین خواهر مایا به نام الکتر که در حلقة عشقهای زئوس قرار گرفته بود، فرزندی به نام هارمونی (تناسب و هماهنگی) به دنیا آورد.
سومین خواهر، تایگت، همچنین از مشکلات با زئوس رنج میبرد، اما با کمک ارتمیس، الهه شکار، مقاومت کرد. ارتمیس او را به شکل یک غزال زیبا تغییر شکل داد و تنها زمانی به شکل اصلی بازگرداند که زئوس او را فراموش کرده بود و با معشوق دیگری مشغول بود.
برخی ادعا میکنند که این خواهر سوم، در نهایت تسلیم زئوس شد و فرزندی به نام لاسدمون را به دنیا آورد که حامی قسمتی از یونان بود.
علاقه زئوس به پریان
زئوس به طور ویژهای به پریان جنگل و دریا علاقه داشت. پریان دختران زیبایی بودند که مقامشان از آدمیزاد بالاتر و مقامی نیمه خدایی داشتند و در جنگلها و دریاها زندگی میکردند.
گاهی این پریان، به دام دیوانهای جنگل یا ساتیر میافتادند و بدون اراده خود تحتتأثیر آنها قرار میگرفتند، اما عموماً پنهان میماندند و انسانها آنها را مشاهده نمیکردند. ادبیات و هنر قدیم و جدید غرب پر از داستانها و افسانههای مربوط به این پریان است.
زئوس نیز بهشدت به این پریان زیبا علاقه داشت و به بسیاری از آنها نگاه میکرد. او توانست برخی از آنها را بخرد و در حلقه معشوقههای خویش بیاورد. زیباترین این پریان، اگیشن و انتیوب، دختران رودخانه آخری پوس بودند.
برای دستیابی به اگیشن، زئوس به شکل عقابی در آمد و او را در بر گرفت و به جزیره اوینوپیا برد و از او صاحب پسری به نام ائاکوئوس شد.
ائاکوئوس پسری با دانش بود که در آینده پدربزرگش را کشت. برای جلوگیری از این اتفاق، زئوس دانائه را زیر برجی محبوس کرد تا او به هیچ مردی نزدیک نشود.
اما زئوس با شکل باران طلا از بام فرود آمد و با دانائه آشتی کرد و پسری به نام پرسئوس زاده شد که بعدها بهعنوان نیمه خدای شناخته شد.
در ادبیات یونانی، به خشایارشاه و داریوش بهعنوان زاده زئوس اشاره شده است. پس از تولد پرسئوس، زئوس او و مادرش را در یک صندوق دریایی بست و آنها را به دریا انداخت.
این صندوق تا مدتی در آبها شناور بود و سرانجام به جزیره سریفوس رسید. ماهیگیری آن را از آب بیرون کشید و مادر و کودک را نجات داد.
داستان دیونیزوس
سمله یکی از معشوقههای زئوس بود. هرا، همسر زئوس، از این رابطه عاشقانة شوهرش با این زن باخبر شد. یک روز، زن به شکل یک روستایی وارد آمد و به هرا گفت که از محبوبش بخواهد یک روز با تمام عظمت و جلال خداییاش برای دیدارش برود. زئوس نتوانست از این هوس غیرمنطقی دست بکشد و ناچار شد یک روز به دیدار او برود.
سمله از زئوس پیروی نکرد و به خاکستر تبدیل شد. زئوس بچهای که او در رحم داشت را از بین خاکسترها بیرون آورد و تا زمان تولدش در آغوش خود نگه داشت. این کودک بعدها با نام دیونیزوس شناخته شد و یکی از خدایان قدرتمند شد.
داستان عشق زئوس و اروپا
اروپا، دختر فینیکس پادشاهی فینیقه، یک روز در حال گل چیدن با دختران جوان و ندیمهاش بود. نگاهش به یک قوچی افتاد که در میان گوسفندان پدرش چرا میکرد و شاخههای پرپیچوخم داشت.
اروپا به ناگهان عاشق جلال و زیبایی این قوچ شد و احساس خاصی در نگاه و رؤیایش احساس کرد، اما نمیدانست که این قوچ زئوس است که به این شکل ظاهر شده.
بدون اینکه تردیدی پیش آید، او به سمت قوچ نزدیک شد و شاخهایش را نوازش کرد. قوچ هم باادب و احترام در برابرش زانو زد. دختر زیبا پس از بازی با او، سوار بر شانههای حیوان شد و شاخهای گل که در دستش داشت را به گردن او بست.
اما بهمحض سوار شدن، قوچ از زمین پرید و خودش و اروپا را به سمت امواج دریا کشاند و دختر زیبا را به سواحل جنوبی جزیرة کرت برد. این نقطه همچنان توسط گردشگران بهعنوان محل اولین ملاقات زئوس و اروپا شناخته شده است.
درخت چناری که در این نقطه قرار داشت، در تمام فصول سال سرسبز بود، زیرا شاهد عشق زئوس و اروپا بود. این عشق سه پسر به نام دیونیزوس را به دنیا آورد که بعدها بهعنوان پادشاه کرت شناخته شدند. اما هوس زئوس به اینجا محدود نشد؛ او بارها به زنان دیگری که شوهر داشتند علاقهمند میشد و آنها را به خود میبرد.
ماجرای عاشقانه زئوس و لدا
معروفترین از این ماجراهای عشق، ماجرای عاشقانه زئوس و لدا بود که بهمرورزمان به موضوع افسانههای فراوان تبدیل شد و منبع الهام بسیاری از شاهکارهای ادبی، نقاشی و مجسمهسازی شد.
لدا، زنی که شهرتش در سرزمین یونان رواج داشت، زیبایی بیمانندی داشت. یک روز هنگام غروب آفتاب وقتی در استخری شنا میکرد، او با یک قوی سپید روبرو شد که بسیار درخشان و زیبا بود.
قوی مدتی با او بازی کرد و با نوک سرش شانههای او را نوازش کرد. در همان شب، لدا با شوهرش به بستر رفت و مادر چهار فرزند شد؛ دو پسر و دو دختر، یکی از فرزندان زئوس و دیگری از شوهرش بود.
عشقبازی زئوس با الکمن
برای عشقبازی با الکمن زوجه آمفیتریون پادشاه تب، زئوس دست به حیله زد؛ زیرا میدانست که این زن پاکدامن و عفیف است و جز شوهرش تسلیم هیچکس حتی زئوس نخواهد شد.
یک روز که آمفتریون برای چند ساعت از خانه بیرون رفت زئوس خود را کاملاً به شکل و قیافة او در آورد و بیخبر به آنجا رفت.
الکمن از دیدار ناگهانی شوهرش خوشحال شد و چون احساس کرد که از وی تقاضای همآغوشی دارد خویش را تسلیم شوهر کرد.
بعد از چند ساعت، الکمن به خانه بازگشت و از همسرش آغوشی خواست، اما تعجب کرد؛ چون همسرش این بار مثل همیشه به او حرارت نشان نداد.
او همچنین متعجب شد که همسرش اینگونه رفتار میکند و به این شکل بیتفاوت است. در نهایت، رمز این معما آشکار شد و غیبگویی این مشکل آنها را حل کرد. در روزی دیگر، پسرانی به نام هراکل و ایفیکلس به دنیا آمدند، یکی فرزند زئوس و دیگری فرزند آمفیتریون. جالب است که شهرهای بزرگ و کوچک یونان تحتنظر نیمه خدایانی بودند که از فرزندان مشروع یا نامشروع زئوس بودند.
رابطه زئوس با پری دریایی به نام تانتال
همچنین، زئوس از پری دریایی به نام تانتال، صاحب پسری به نام آناگریه و هنریون شد که یکی شهر اولن و دیگری شهر اولید را بنیان نهادند.
دختری به نام الا
دختری به نام الا یکی دیگر از علایق زئوس بود. زئوس او را برای نجات از حسادت هرا به زیرزمین برد و چندین شب با او سپری کرد و از این عشق، پسری به نام تیتیوس به دنیا آمد که پهلوان کوهها بود. بعداً، زئوس با نهئه ازدواج کرد و از این ازدواج، آگله، قهرمان بزرگ اساطیر یونان به دنیا آمد.
پروتوگنی
همچنین، او به پروتوگنی، زن لوکر علاقهمند شد. آن زن پسری از پریان ندیمه بود. زئوس این زن زیبا را از شوهرش ربود و پسری به نام اوپونس از او به دنیا آمد.
سپس، زئوس عاشق خواهر این زن شد که یتیا نام داشت. در یک شب، زئوس یک پری زیبای جنگل به نام نیتا را دید و تا صبح با او بود.
روابط عاشقانه دیگر زئوس
یکی از محبوبان زئوس، تالی بود که دختر هفائیستوس، خدای صنعت، بود. هفائیستوس از آن خدایانی بود که تصمیم گرفت کوه اولمپ را ترک کند، تا اجباری به اطاعت ناخودآگاه از زئوس نداشته باشد و معمولاً با زئوس مخالفت میکرد. اما هفائیستوس، نوهدار زئوس شد که نام او پالیک شد.
یکی از محبوبان دیگر زئوس، تمبریس بود که پان، خدای مشهور جنگلها و باغها در اسطورهشناسی، از او به دنیا آمد. در ادبیات مغرب، پان موقعیتی بسیار ارجمند دارد.
معشوقة دیگر زئوس، دیا بود، زن زیبایی که شوهری به نام هیکسون داشت. زئوس برای جلبتوجه و فریب او، بهصورت اسبی ظاهر شد و با توجه به علاقة دیا به سواری، او را بر پشت خود نشاند. سپس او را به جنگل برد و از او فرزندی به نام پیرتیوس به دنیا آورد.
کارمه، زن زیبای جزیرة کرت بود که مردم از جزایر و کشورهای دوردست برای دیدنش به کرت میآمدند. زمانی که در خوابگاه زئوس قرار گرفت، رؤیای جزیره کرت به نام بریتومارتیش را به وجود آورد. او فرزندی به نام اتیمینوس را به زئوس هدیه داد.